محمد علی ابطحی :در بين دوستان که اگرکسي ما را بخاطر خودمان هم تحويل بگيرد مي گويد مَمَلُگ حروم شد!  

یزدفردا :با توجه به خبر حضور محمد علی ابطحی در یزد و احتمال تغییر روز حضور وی در یزد دوست خوش ذوقی دو مطلب از وبلاک وی را برای ما ارسال کرده که بد ندیدیم با هم بخوانیم :

مَمَلُگ حروم شد!



بعد از انتخابات مجلس ششم، سفر آقاي خاتمي به يزد بود. طبعاً همشهري ها خيلي تحويل گرفته بودند. جمعيت واقعاً زيادي به استقبال آمده بودند. مسير خيابانها، از فرودگاه تا ميدان بزرگ با مردم پر شده بود. جاي جاي مسير هم گاو و گوسفند و شتر مي کشتند و قرباني مي کردند.

 آقاي خاتمي هم طبق معمول از سقف ماشين بيرون آمده بود و به ابراز احساسات مردم پاسخ مي داد. من و علي آقاي خاتمي و آقاي تابش نماينده اردکان وخواهرزاده آقای خاتمي در يک ماشين جدا نشسته بوديم.

گفتيم که به اين شکل که آقاي خاتمي مي آيد و با این ازدحام جمعيت ما بايد نيم ساعت پشت سر ماشينها بمانيم، تصميم گرفتيم از مسير ديگري خودمان را زودتر به جايگاه برسانيم. آخر مسير طبعاً براي ورود به جايگاه مي بايست وارد مسيري که بعداً قرار بود آقاي خاتمي برسد بشويم.

مردم که مارا ديدند، طبعاً براي يک لحظه با آقاي خاتمي اشتباه گرفتند. در اين ميان يکي از اهالي مهربان يزد تا ماشين ما و بخصوص عمامه مرا ديد، يقين کرد که آقاي خاتمي آمده و گاو بزرگي را که نگه داشته بود تا جلوي پاي آقاي خاتمي قرباني کند، به زمين زد، با عجله خودمان را به او رسانديم که خبر دهيم آقاي خاتمي هنوز در راه است، وقتي فهميد، خيلي ناراحت شد.

 ديدم داد و فرياد مي زند و با همان لهجه غلیظ یزدی به رفيقش خبر مي دهد و مي گويد: مَمَلُگ حروم شد، آقاي خاتمي نبود. هم احساس حقارت کرديم، هم دلمان براي آن پيرمرد سوخت و هم اين ضرب المثلي شد در بين دوستان که اگرکسي ما را بخاطر خودمان هم تحويل بگيرد، مي گويد مَمَلُگ حروم شد!

يک اتوبوس آخوند .................. ( محمد علی ابطحی )
دوست بزرگوارم جناب آقاي صدوقي که فعلاً امام جمعه يزد است و از نيکان روزگار، فرزند آيت الله شهيد صدوقي است. يکبار تعريف مي کرد که در ابتداي انقلاب که امام به کشور بازگشته بودند روحانيون بزرگ يزد تصميم مي گيرند که دسته جمعي با يک اتوبوس به تهران بيايند و خدمت امام برسند.

وقتي يک اتوبوس آخوند آماده آمدن به تهران شد، يکي از روحانيون يزد آمد و گفت من قبل از آخوندي راننده اتوبوس و کاميون بوده ام و گواهينامه پايه يک دارم، حالا که همه اتوبوس آخوند هستند، من هم رانندگي آن را به عهده مي گيرم. يک اتوبوس روحاني با راننده آخوند، منظره ديدني اي بوده است.

 به تهران که رسيديم، اين منظره طبعاً توجه ملت را جلب مي کرد. بقاياي روحيه و سابقه راننده اتوبوسي و کاميوني راننده هنوز در وجودش بود. سرچهارراهي در تهران چند تا از بچه تهروني ها متلک پراني کردند. راننده اتوبوس که با لباس روحانيت پشت فرمان نشسته بود و سواد درست و حسابي هم نداشت، نتوانست اين متلک ها را تحمل کند و مدام سرش را از شيشه بيرون مي آورد و به جماعت متلک گو مي گفت که دين از سياست جدا نيست!!

هرچه هم مي خواستيم به اين آقاي دوشغلة روحاني و راننده بفهمانيم که اين جمله ربطي به رانندگي ندارد به کتش نمي رفت. حالا هم هروقت آقاي صدوقي را مي بينم راجع به فلسفه عدم جدايي دين از سياست خيلي بحث مي کنيم

یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا